۱۳۹۶ آذر ۲۸, سه‌شنبه

بی خوابی - محمد مختاری


چه فرق می‌کرد زندانی در چشم انداز باشد
یا دانشگاهی؟
اگر که رویا تنها احتلامی بود بازی گوشانه
تشنج پوستم را که می‌شنوم
سوزن سوزن که می‌شود کف پا
علامت این است که چیزی خراب می‌شود
دمی که یک کلمه هم زیادی‌ست
درخت و سنگ و سار و سنگسار و دار
سایه دستی ست که می‌پندارد
دنیا را باید از چیزهایی پاک کرد
چقدر باید در این دو متر جا ماند تا تحلیل جسم حد زبان را رعایت کند؟
چه تازیانه کف پا خورده باشد
چه از فشار خونی موروث در رنج بوده باشی
قرار جایش را می‌سپارد به بی قراری
که وقت و بی‌وقت
سایه به سایه
رگ به رگ
دنبالت کرده است تا این خواب
...
تظاهرات تورم را طی می‌کنم در گذر دلالان
سر چهار راه صدای درشت میپرسد
ویدئو مخرب‌تر است یا بمب اتم؟؟؟
مسیح هم که بیاید انگار صلیبش را باید حراج کند
صدای زنگ فلز در دندانهای طلا
وخارش کپک در لاله‌های گوش
نصیب نسلی که خیلی دیر رسیده است
نه سینما و نه مهمانی در تاریخ
هجوم کاشفانی با تاخیر حضور
هزار کس می‌آیند و هزار کس می‌روند
و هیچ کس هیچ کس را به خاطر نمی‌آورد
صدا همان که میشنوی نیست
سگ از سکوت به وجد می‌آید و دزد بر سر بام بلند سماع می‌کند با ماه
زبان عزیز تر است اکنون یا دهان؟
که سنگ راه دهان را هزار بار تمرین کرده است
صدا که می‌شکند
حرف که چرک می‌کند
جمله ها که نقطه چین می‌شوند
پیری یا بچه ای که خود را می‌کشد
تازه معنا روشن میشود
سگی که می‌افتاد در نمکزار و...این نمک که خود افتاده است
خلاف رای اوللالباب نیست که ماه رنگ عوض کرده باشد
یا شب مثل آزادی زنگ زند
گچ سفید جای سرت را نشان می‌دهد
که چند سالی انگار در اینجا می‌نشسته‌ای
و رد انکارت افتاده است
بر دیوار
یا شاید نقشی مانده است از تسلیمت
گذاری اصلا نا تمام
و تازه این بی تابی که هیچ چیز آرامش نمی کند
در التهاب درهایی که باز میشوند و درهایی که بسته میشوند
کتابهایی که باز میشوند و دستهایی که بسته میشوند
دستهایی که سنگها را میپرانند
و سارهایی که از درختها میپرند
درختهایی که دار میشوند
دهان هایی که کج میشوند
زبانهایی که لال مانی میگیرند
صدای گنگ و چشم انداز گنگ و خواب گنگ
و همهمه
که می‌انبوهد
می ترکد
رویا که تکه تکه می‌پراکند
دانشگاهی که حل میشود در زندانی و چشم اندازی که از هم می‌پاشد
خوابی که میشکند در چشم و چشم که میخ میشود در نقطه‌ای
ونقطه
که می‌ماند منگ در گوشه ای از کاسه سر
که همچنان غلت می‌خورد
غلت می‌خورد
غلت می‌خورد


محمد مختاری - اندیشمند، نویسنده و شاعر کشته شده در پاکسازی موسوم به قتلهای زنجیره ای
از مجموعه ی وزن دنیا


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر