۱۳۹۲ تیر ۴, سه‌شنبه

شكسپير، تيمون آتني، پرده‌ي چهارم، صحنه‌ي سوم


 طلا؟ طلاي گرانبهاي پرتلائلو؟ ...

اندك مايه‌اي از آن

سياه را سپيد مي‌كند، زشت را زيبا؛ ناحق را حق مي‌كند.

فرومايه را شريف، سالخورده را جوان، و بزدل را دلاور

... اي خدايان اين چيست؟ شگفتا كه اين طلا

خدمتگزاران و كاهنان شما را از كنارتان دور مي‌كند و

بالش دلاوران را زير سر ايشان به كناري مي‌افكند؛

اين برده‌ي زرد

ادياني به هم مي‌ريسد و پنبه مي‌كند، لعنت شدگان را آمرزش مي‌دهد

جذاميان كريه را به تخت پرستش بر مي‌نشاند، دزدان را مورد اعتماد قرار مي‌دهد

و به سان برگزيدگان مسندنشين

قرين حرمت و عنوان و تحسين‌شان مي‌كند

اين همان است كه بيوه‌زن فرتوت را ديگر بار به خانه‌ي بخت مي‌فرستد

... بيا اي خاك لعنت‌زده

تو اي روسپي پست بشريت



(شكسپير، تيمون آتني، پرده‌ي چهارم، صحنه‌ي سوم. ترجمه از: زنده ياد احمد شاملو)

۱۳۹۲ خرداد ۲۲, چهارشنبه

چکامه ای برای استالین





بخشی از "چکامه ای برای استالین"
"پابلو نرودا"

مرد باشیم! این قانونی استالینیستی است!
باید از استالین بیاموزیم
از شدت خلوصش
از صراحت بتنی اش ...
استالین ظهر است
کمالِ مرد و مردم.
استالینیست، بگذار با افتخار این لقب را برگیریم...
کارگران، کارمندان و زنان استالینیست، این روز را پاس دارید!
چراغ ها بی سو نشده
آتش خاکستر نشده
که فزونی بوده
بر نور، نان، آتش و امید
در عصر تسخیر ناپذیر استالین!...
در این سال ها کبوتری
صلح، گلِ سرخِ ستمدیدهِ سرگردان
آشیان یافت بر شانه های او
و استالین، این غول
آن را بر بلندای پیشانی خود برد...
موجی بر سنگ های ساحل توفید.
اما مالنکو راه او را ادامه خواهد داد.

برگردان از ترجمه انگلیسی
منبع: http://www.lalkar.org/issues/contents/jan2005/neruda.html