۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

شعر ... فلسفه... زندگی


...

و شعرِ زندگیِ او با قافیه یِ خون اش

و شعر زندگیِ شعرِ من

با خون قافیه اش.

و چه بسیار

که دفترِ شعرِ زندگی شان را

با کفن سرخ یک خون شیرازه بستند.

چه بسیار

که کشتند برده گیِ زندگی شان را

تا آقائی تاریخ شان زاده شود.

با سازِ یک مرگ، با گیتار یک لورکا

شعرِ زندگی شان را سرودند

و چون من شاعر بودند

و شعر زنده گی شان جدا نبود

و تاریخی سرودند در حماسه یِ سرخِ شعرشان

که در آن

پادشاهانِ خلق

با شیهه یِ حماقتِ یک اسب

به سلطنت نرسیدند،

و آن ها که انسان ها را با بندِ ترازویِ عدالت شان به دار آویختند

عادل نام نگرفتند.

جدا نبود شعرشان از زنده گی شان

و قافیه یِ دیگر نداشت

جز انسان.
"شاملو"

وفا

هرگز شلوارم دو تا نشده است

اما بعضی وقتها

- پاچه ی شلوارم را نصف کرده ام

برای دوختن دو شلوارک

از یک شلوار

منطق

حرکت از یک به دو

بی آنکه برای صفر چرائی باشد:

- قبل از یک آمدن اش

گمگشتگی ست

۱۳۸۹ تیر ۲۷, یکشنبه

تلگراف 84


من برای تو یک زندگی بودم، تو برای من یک دشمن[. ! ? ...] -یا بالعکس[. ! ? ...]

* پی نوشت: انتخاب علامت نگارشی پایان جملات به اختیار.

آدمهای سُم دار


دوستان دنیای مجازی؛
شما که این کار را هرگز انجام نمی دهید ولی به آنهایی که این کار را می کنند بگوئید: لطفا جای سُم های خودشان را روی عکس هایی که در شبکه های اجتماعی مثل فیس بوک  و سایتهای خبری و شخصی و ... می گذارند، نگذارند. اسم و فامیل و آدرس وبلاگ و شماره ی موبایل و ... فردا هم حتما اسم ننه و بابایشان را

تلگراف 83


وقتهائی هست که یه مرد باید تنها بجنگِ. -وقتهائی که باید بجنگِ